صدای خر خر

ساخت وبلاگ

اومدنش آب روی آتش است 

سلامی سر سری کردم 

نگاهم را ازش دزدیدم 

اما دلم برایش تنگ شده بود 

رژه ای طولانی را در پیش گرفته بودم 

آشی که از ظهر  مانده بود مجبور بود بخوره بلند شد

دلم آغوش می خواست 

رفته بود داخل آشپزخانه داشت برای خودش غذا درست می کرد 

قرار بود برنج نخوریم 

اما دلش برنج خواسته بود 

داشت گوشت را داخل بشقاب خرد می کرد 

وای از دستش 

گوشت ها را گرفتم خرد کردم 

گذاشتم فریزر 

ریخت داخل قابلمه با کلی اب 

سیرها را خرد کرد 

درش را بست اومد نشست دوباره اون هوووی لعنتی 

ازش متنفرم 

دلم می خواد خردش کنم بعد روش راه برم 

چرا دست از سرم برنمی داشت 

چی می خواست از زندگیم 

ما که تازه به هم رسیدیم 

واااای خدا 

رفتم رو پاش نشستم 

سرش را بلند کرد 

بلند شدم 

اومدم دستم را تکون بدم خورد به لیوان شربت خرد شد 

دسته مبل خش برداشت 

سریع رفت جارو برقی را اورد 

جمعش کردم 

گفت بریم بیرون قدم بزنیم تا برنج دم بکشه 

پوشیدم 

اما دوباره اون هوووی لعنتی 

ابرو ها در هم شد 

گفت بریم 

خیلی رفتیم 

هوای خنک خنک دستم را دور کمرش حلقه کردم 

دستم را پس زد 

خندیدم 

گفتم می ترسی ببیننت 

خندید 

صورتش را آورد نزدیک توی تاریکی کوچه بوسیدمش 

باران گرفته بود 

عاشق بارون بودم 

دستش را محکم گرفتم 

اومدیم کلی خندیدیم 

در را ک باز کردم دویید سمت هوووی لعنتی 

دلم غذا می خواست 

رفتم ترشی ریختم 

 من گرسنمه 

گفت بریم کنار در بالکن غذا بخوریم 

رفتیم 

من همش حواسم به هوو بود 

چه ته دیگی 

عاشق ته دیگاش بود 

اهوووم 

سفره را جمع کزدیم 

دلم داشت از درد می ترکید 

باهم توبه کردیم از خوردن زیاد 

هر دو خندیدیم 

دوباره رفتیم سر دعواهامون 

سوال هایی ک برام پیش اومده بود پرسیدم 

عصبانی شده بود 

اما من دنبال گیره موهام می گشتم 

وسط دعوا پرسیدم 

گفتم گیره موی منا ندیدی 

گفت نه نمی دونم کجاست 

ناراحت بود 

گفتم من فقط سوالم را پرسیدم 

ی لحظه خواب 

من داخل بازی خودم بودم 

گیم اور شدم 

بیدارش کردم 

خخخخ 

اذیتش کردم اخم هاش داخل هم بود 

اما من برام مهم نبود 

 

 

تلنگر...
ما را در سایت تلنگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abdoa بازدید : 111 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 1:34