غمگینم

ساخت وبلاگ

امروز هم مثل همه روزهای دیگه من و تنها گذاشت و رفت 

بغض گلوم را گرفته صبح ساعت ۸و نیم از خانه رفت بیرون 

من بودم گوشی 

بازی که پاک شده بود 

کنترل را برداشتم تلویزیون را روشن کردم

فیلم های تکراری 

صدای بارون 

دلم لک زده بود برای ی آش

نخود و لوبیا و عدس را پختم 

بازی با گوشی 

نه سبزی داشتم و نه رشته و نه کلید در خونه 

می رفتم بیرون 

پشت در می موندم 

باید صبر می کردم 

ک میومد 

تمام آشپزخانه را ریختم بیرون 

همه جا را شستم 

اما نیومد 

رفتم حموم 

اما نیومد 

رفتم پایین 

ی سنگ گذاشتم بین در ک بسته نشه 

سریع رفتم سبزی، رشته و کشک گرفتم اومد 

اش را بار گذاشتم 

ساعت شد ۱۵ و ربع اما نیومد 

ی ظرف ریختم اما نیومد 

الان ساعت نزدیک ۶ عصره اما هنوز نیومده 

دوستم نداره 

سعی میکنه من و نبینه 

گریه ام گرفته 

نمیشه کسی را بزور نگه داشت 

دلش با من نیست 

 

تلنگر...
ما را در سایت تلنگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abdoa بازدید : 95 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 1:34